نویسنده: برندا‌ هاوگن
مترجم: رضا علیزاده



 

در سال 1940 وینستون چرچیل نخست‌وزیر جلیل بریتانیا کوشید روابط کشورش را با موسولینی بهبود بخشد. او امیدوار بود این کار ایتالیا را از پیوستن به آلمان در جنگ اروپا منصرف کند.
بریتانیای کبیر ممکن بود برای ایتالیا تهدیدی بزرگ از آب درآید. این کشور هم جبل‌الطارق را در اختیار داشت و هم کانال سوئز را و یگانه راه‌های دریایی ایتالیا را در دریای مدیترانه مسدود کرده بود. با این همه موسولینی از اتحاد کشورش با بریتانیا امتناع کرد. بریتانیا به وعده‌اش برای کمک به لهستان در صورت حمله‌ی آلمان وفا کرد؛ ایتالیا هم باید به توافقش با آلمان عمل می‌کرد. در دهم ژوئن ایتالیا به فرانسه و بریتانیا اعلان جنگ داد. این اعلان جنگ دو هفته پیش از سقوط فرانسه انجام شد و ایتالیا به سبب کمک به آلمان در اشغال فرانسه در غنایم جنگی سهیم شد.
از آن‌جا که موسولینی ارتش خیلی قدرتمندی نداشت، بیش‌تر به نوعی استراتژی جنگی دفاعی رو آورد. او واقعاً نمی‌خواست درگیر جنگ شود، اما وقتی دید که آلمان به سرعت بر اروپا پیروز می‌شود، فهمید که ایتالیا باید در جنگ شرکت کند وگرنه دوباره از غنایم بی‌نصیب خواهد ماند. او قصد داشت فقط به کشورهایی که ضعیف تشخیص داده بود حمله کند.
در سیزدهم سپتامبر حمله به مصر را ترتیب داد. تا نهم دسامبر نبرد به نفع ایتالیایی‌ها پیش می‌رفت. در آن روز نیروهای بریتانیایی که حدود یک‌چهارم ارتش ایتالیا بودند در صفوف آن‌ها شکاف ایجاد کردند و ایتالیایی‌ها را از مصر بیرون راندند.
وضع ایتالیایی‌ها در یونان بهتر از این نبود. با این که ایتالیا در اکتبر سال 1940 به یونان حمله و بخش بزرگی از آن سرزمین را اشغال کرده بود، قدرت دشمن بیش‌تر از میزان مورد انتظار بود. یونانی‌ها از 22 نوامبر تا 23 دسامبر دست به ضدحمله زدند و ایتالیایی‌ها را تا دریای آدریاتیک پس راندند. وقتی ایتالیایی‌ها به پایگاهی دریایی در والونا عقب نشستند، بریتانیا آن‌جا را بمباران کرد. ایتالیایی‌ها تعداد زیادی سرباز و مقدار زیادی تجهیزات نظامی از دست دادند.
در اوایل سال 1941 ایتالیایی‌ها حتی در خاک خود از آسیب‌های جنگ در امان نبودند- بریتانیایی‌ها شروع به بمباران ایتالیا کردند. به‌علاوه، خبرهای خوبی از دیگر جبهه‌ها نمی‌رسید. ایتالیایی‌ها ابتدا در سومالی بریتانیا پیشروی کرده بودند، اما در ژانویه سال 1941 متفقین اوضاع را عوض کردند. بریتانیای کبیر به اتیوپی و سومالی ایتالیا حمله کرد و متفقین در چهارم آوریل آدیس آبابا را تصرف کردند. ماه بعد هیلا سلاسی به تاج و تخت خود بازگردانده شد. ایتالیا کم‌کم همه‌ی مستعمراتش را به بریتانیا می‌باخت.
موسولینی سخت می‌کوشید تا به مردمش بباوراند که این شکست‌ها پیروزی‌اند- یا لااقل این شکست‌ها را کم‌اهمیت جلوه بدهد. او به مردمش نوید می‌داد که بریتانیای کبیر خیلی زود شکست خواهد خورد. موسولینی تقصیر هر شکستی را به گردن ژنرال‌هایش می‌انداخت. طولی نکشید که تقصیرها را به گردن خود مردم انداخت. می‌گفت که ایتالیایی‌ها ضعیف و ترسو هستند.
اظهارات تند موسولینی مردم ایتالیا را خشمگین کرد. آن‌ها به سبب از دست دادن عزیزانشان در جنگی که ایتالیا در آن شکست می‌خورد، سرخورده بودند. از بمباران شدن و ویرانی‌هایی ناشی از آن خسته شده بودند. زندگی روز به روز سخت‌تر می‌شد. ایتالیا با کمبود شدید مواد غذایی دست به گریبان بود و خیلی‌ها هر شب گرسنه سر به بالین می‌گذاشتند.
در 22 ژوئن 1941، هیتلر به شوروی، همپیمان پیشینش، حمله کرد. موسولینی نیروهای ایتالیایی را به کمک آلمان‌ها فرستاد که ظاهراً به آسانی در خاک شوروی پیشروی می‌کردند. او امیدوار بود که با پیوستن به نبردی پیروزمندانه ایتالیایی‌ها را خوشحال و امیدوار کند. اما پیشروی آلمان در شوروی زیاد طول نکشید. در ماه نوامبر روس‌ها، به کمک سرمای زمستان، شروع به عقب راندن آلمان‌ها کردند.
وقتی آلمان‌ها با شکست روبرو شدند، هیتلر انتظار داشت ایتالیا به هر نحوی که او می‌خواهد به آلمان کمک برساند. حدود 350 هزار ایتالیایی برای کار در کارخانه‌های جنگی به آلمان اعزام شدند و مثل برده‌ها با آن‌ها رفتار شد. وقتی خانواده‌ها و دوستان از شرایط وحشتناک عزیزانشان در آلمان خبردار شدند، خشم عمومی در ایتالیا بالا گرفت.
در ژوئن 1942 نیروی دریایی ایتالیا با غرق کردن کشتی‌های بریتانیایی پیروزی‌هایی در دریای مدیترانه به دست آورد. موسولینی با تماشای صحنه‌ی نبرد از درون هواپیمایی ایتالیایی لذت برد. او به شمال افریقا نیز سفر کرد تا روحیه‌ی سربازان درگیر نبرد با بریتانیایی‌ها را در آن‌جا بالا ببرد.
پس از بازگشت موسولینی به ایتالیا بیماری دستگاه گوارشش که از جوانی به آن مبتلا بود، عود کرد. هنوز بیماری‌اش ادامه داشت که متفقین به ایتالیا نزدیک‌تر شدند. بعد از پاکسازی شمال آفریقا از نیروهای محور- نامی که به ایتالیا و آلمان و ژاپن اطلاق می‌شد-متقین به دژی بین تونس و سیسیل حمله کردند. پس از یک هفته نبرد، دژ سقوط کرد.

نیروهای محور در سال 1942 بخش بزرگی از اروپا را در اختیار داشتند.

در این زمان حتی بسیاری از نزدیک‌ترین کسان موسولینی هم از او می‌خواستند که تسلیم شود، اما او این درخواست‌ها را رد کرد. همچنان که مردم ایتالیا دچار قحطی بودند و تلفات بیش‌تری می‌دادند، موسولینی جنگ را ادامه داد.
در ژوئیه 1943 نیروهای بریتانیایی و آمریکایی در سیسیل پیاده شدند. موسولینی بیست سال قبل از آن از مافیای سیسیل یا جنایتکاران سازمان‌یافته زهر چشم گرفته بود. اکنون آن‌ها در نقش راهنما برای گذشتن از کوه‌ها و پاکسازی جاده‌ها از تک‌تیراندازها به متفقین کمک می‌کردند. متفقین در هفدهم اوت کنترل سیسیل را به دست گرفتند و آن‌جا را به پایگاهی برای حمله به خاک اصلی ایتالیا تبدیل کردند. موسولینی در مورد متفقین گفت: «آن‌ها دارند در می‌زنند.» (1)
او هیچ نقشه‌ای برای دفاع از کشورش نداشت. حتی کسانی که به موسولینی وفادار مانده بودند با پی بردن به این امر کم‌کم از او رو گردان شدند. موسولینی که می‌دانست به کمک احتیاج دارد به هیتلر رو آورد. از آن‌جا که راهی باقی نمانده بود، موسولینی حرف هیتلر را که پیشنهاد می‌کرد یکی از فرماندهان آلمان ارتش ایتالیا را از نو سازمان بدهد، بی‌چون و چرا پذیرفت.
حین ملاقات موسولینی با هیتلر، رم و دیگر شهرهای بزرگ ایتالیا زیر بمباران متفقین بود. رهبران فاشیست با این اعتقاد که باید کاری انجام داد، تصمیم گرفتند موسولینی را از مقام فرماندهی کل قوا عزل و ارتش را به پادشاه بسپارند. پارلمان و قانون اساسی احیا شد، اما موسولینی هیچ کاری نکرد. او می‌دانست که حمایت حزب خود و بسیاری از ایتالیایی‌ها را از دست داده است.
موسولینی در 25 ژوئیه با پادشاه ملاقات کرد و پادشاه به او گفت:
دوچه‌ی عزیزم، دیگر فایده‌ای ندارد. ایتالیا پاره‌پاره شده است. روحیه‌ای برای ارتش باقی نمانده است. سربازها دیگر نمی‌خواهند بجنگند. شما یقیناً نسبت به احساسات ایتالیا در مورد خودتان در توهم نیستی. در این لحظه شما منفورترین مرد ایتالیا هستی. (2)
موسولینى پس از بیست دقیقه مذاکره پذیرفت که کناره‌گیری کند. حکمرانی او به پایان رسیده بود. گفت: «من پنجه در پنجه‌‎ی جهان افکندم و معلوم شد که از عهده‌اش برنمی‌آیم؛ من انسان‌های دیگر را تحقیر کردم و آن‌ها انتقامشان را می‌گیرند.» (3)
موسولینی دستگیر و زندانی شد مبادا کسی به او آسیب برساند. در 28 اوت او را به هتلی متروک در کوهستان‌های شمال رم بردند.

تهاجم به سیسیل پایان حکمرانی موسولینی بر ایتالیا را رقم زد.

پی یترو بادولیو نخست‌وزیر جدید ایتالیا در هشتم سپتامبر اعلام کرد که با متفقین صلح کرده است. هرچند آلمان به رهبری هیتلر حاضر به تسلیم شدن نبود. هیتلر نقشه کشیده بود که موسولینی را به قدرت برگرداند. به گفته‌ی موسولینی گلایدری در حدود صد یاردی (91 متر) هتلی که او را در آن نگه می‌داشتند، فرود آمد. چهار یا پنج مرد از گلایدر پیاده شدند و مسلسل‌ها را درآوردند و به طرف هتل راه افتادند. گلایدرهای دیگری نیز به همین ترتیب فرود آمدند. در میان آلمانی‌ها افسری ایتالیایی دیده می‌شد و موسولینی به محافظانش دستور داد که به او تیراندازی نکنند. محافظان تفنگ‌های خود را پایین آوردند و موسولینی بدون درگیری به طرف هواپیمایی آلمانی که منتظر بود، هدایت شد.
موسولینی گفت: «من در تمام این مدت می‌دانستم که فوهرر (لقب هیتلر به معنی پیشوا) به نحوی دوستی خود را با من اثبات خواهد کرد.» (4)
موسولینی پس از فرار به عروسک خیمه‌شب‌بازی هیتلر تبدیل شد و دستورهای دیکتاتور آلمان را انجام می‌داد. اولین کار او نطقی رادیویی بود که در آن به مردم ایتالیا گفت که شاه و نخست‌وزیر جدید به ایتالیا خیانت کرده‌اند. موسولینى قول داد که، به‌رغم تسلیم شدن نخست‌وزیر، ایتالیا را با کمک آلمانی‌ها به پیروزی رهنمون شود.
هیتلر حکومت موسولینى را در شمال ایتالیا برپا کرد. موسولینی می‌خواست به رم برگردد، اما هیتلر نمی‌خواست او به رم برود چون آلمانی‌ها کنترل رم را به دست داشتند. هیتلر نمی‌خواست موسولینی در آن شهر دردسرساز شود. موسولینی که جرئت مخالفت با هیتلر را نداشت، در شمال ایتالیا ماند و دولت خود را تشکیل داد. هیتلر تا وقتی که موسولینی مزاحمتی برای او نداشت، او را به حال خود گذاشته بود.
موسولینی تصمیم گرفت کسانی را که به او خیانت کرده بودند، از جمله کنت گالئاتسو چیانو شوهر دخترش اِدا را دستگیر کند. وقتی رهبران فاشیست به برکناری موسولینی از فرماندهی کل قوا رأی می‌دادند، چیانو با آن‌ها موافقت کرده بود. او تصور می‌کرد که نخست‌وزیر جدید در کابینه‌اش جایی برای او خواهد داشت، اما در اشتباه بود. موسولینی دامادش را به خیانت متهم کرد. به‌رغم التماس‌های ادا برای بخشش، موسولینی در یازدهم ژانویه‌ی 1944 دستور اعدام او را صادر کرد.

اِدا دختر موسولینی با شوهرش کنت چیانو.

اما روزگار موسولینی نیز رو به پایان بود. رم در پنجم ژوئن به دست متفقین افتاد. موسولینی که از خواب و خوراک افتاده بود، نزدیک بود دیوانه شود. با مسلم شدن پیروزی متفقین موسولینی به فکر فرار از ایتالیا افتاد. اما کجا می‌توانست برود؟ هیچ‌کس او را نمی‌خواست، از جمله دوستان ایتالیایی‌اش.
اگرچه محافظان آلمانی به او گفته بودند که به میلان نرود، موسولینی توصیه‌ی آن‌ها را نادیده گرفت. در 25 آوریل 1945 موسولینی بدون این‌که آلمانی‌ها مقاومتی نشان دهند، با یکی از دوستانش با خودرویی فرار کرد. دو روز بعد، موسولینی و دوستش به گروهی دویست نفره از سربازان آلمانی پیوستند که به سویس می‌رفتند. اما گروه قبل از رسیدن به مرز متوقف شد. فرمانده ایتالیایی‌ای که آن‌ها را متوقف کرده بود، گفت که اجازه می‌دهد سربازان آلمانی راهشان را ادامه دهند، اما اول باید مطمئن شود که هیچ ایتالیایی‌ای با آن‌ها نیست. موسولینی که لباس مبدلش تنها کلاهخودی آلمانی بود، بلافاصله شناسایی شد. موسولینی و ایتالیایی‌های دیگر را به دونگو، روستایی در شمال ایتالیا، بردند.
کلارتا پتاتچی، معشوقه‌ی موسولینی، قصد داشت در راه سویس به او ملحق شود. اما او نیز دستگیر و به دونگو فرستاده شد. پتاتچی که به موسولینی ملحق شده بود، حاضر نشد او را تنها بگذارد. موسولینی و پتاتچی را در خانه‌ای روستایی زندانی کردند و دورش نگهبان گذاشتند.
موسولینی می‌دانست که زیاد زنده نخواهد ماند و به همسرش راکله فکر می‌کرد. در حالی که در انتظار رقم خوردن سرنوشتش بود، آخرین نامه‌ی زندگی‌اش را نوشت که خطاب به زنش راکله بود: «در برابرت زانو می‌زنم و از تو می‌خواهم که هر بدی‌ای را که ناخواسته در حقت انجام داده‌ام ببخشی؛ اما بدان که تو تنها زنی بوده‌ای که من خیر او را از صمیم قلب خواستار بوده ام.» (5)
موسولینى به مرگ محکوم شد. او و پتاتچی را از خانه‌ی روستایی بیرون آوردند. حکم اعدام موسولینی بلند قرائت شد و به دو مرد مسلح فرمان شلیک داده شد. پتاتچی بلافاصله مرد اما موسولینی با اولین شلیک و گیر کردن تفنگ فقط زخمی شد. شلیک دوم از تفنگی دیگر به زندگی‌اش پایان داد.
اجساد موسولینی و پتاتچی را پشت کامیونی گذاشتند و به میلان منتقل کردند. آن‌ها را در میدان شهر جلوی چشم مردم از پا آویزان کردند. اجساد دوازده تن دیگر از رهبران ایتالیا را نیز در کنار آن‌ها آویختند تا به دلیل آنچه در حق ایتالیا و مردمش انجام داده بودند همه‌ی مردم آن‌ها را به باد تمسخر بگیرند و تحقیر کنند.

کلارتا پتاتچی (1945-1912)

متفقین در جنگ جهانی دوم به پیروزی رسیدند، اما بازسازی ویرانی‌های جنگ برای ایتالیا زمان برد. اولین اقدام ایتالیایی‌ها انتخاب شکل جدیدی از حکومت بود. در انتخابات سال 1946 ایتالیایی‌ها شیوه حکومت جمهورى را برگزیدند و رژیم سلطنتی یا پادشاهی را برچیدند. در سال 1947 ایتالیا قانون اساسی جدیدی وضع کرد که جزئیات نظام جدید را مشخص می‌ساخت. رؤیای موسولینی درباره‌ی دیکتاتوری ایتالیا تا ابد با خود موسولینی مدفون شد.

ویتوریو موسولینی هنگام دیدار از مقبره‌ی پدرش در گورستان سان کاسینو در پره‌داپیوی ایتالیا.

پی‌نوشت‌ها:

1- Italy at War, p. 143.
2- Ibid., p. 156.
3-Mussolini, p. 317.
4- The Life and Work of Benito Mussolini, p. 293.
5- Roman Dombrowski. Mussolini: Twilight and Fall. Wesport, Conn.: Hyperion Press, Inc., 1979, p. 178.

منبع مقاله :
هاوگن، برندا؛ (1390)، بنیتو موسولینی (دیکتاتور فاشیست ایتالیا)، ترجمه‌ی رضا علیزاده، تهران: نشر ققنوس، چاپ دوم